عــمــاد نوشتکـ ـهـا

دست نوشته های من

دست نوشته های من

پیام های کوتاه
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۷ , ۱۱:۳۱
    به تو
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۷ , ۱۰:۰۱
    خطوط
  • ۲۵ اسفند ۹۶ , ۱۹:۰۴
    نام
  • ۳۰ تیر ۹۶ , ۰۱:۳۴
    مرا
آخرین مطالب

۱۰۸ مطلب با موضوع «مینی مالکـ ـها» ثبت شده است

باران

اینجا حتی کتاب فروش ها هم چتر می فروشند

در این شهر

تنهایی بیداد می کند.

اشاره

پنجره را باز می گذارم

تا انعکاس مرده ی صدای پایت از دوردست ها برسد؛

هر کجای دنیا باشی،

خوب می دانم که باد؛

موهایت را به سمت من امتداد خواهد داد.

تغزل

همچو قافیه های غزل

ترا حدس می زنم

به تخلص که می رسم

جاودانه می شوی.

داغی

سایبان دست هایت 

حتی تابستان را 

زودتر به این حوالی کشانده است.

سورئال

دست کش آمده ی پسرک تنها به اندازه ی دومتر با بالا ترین سیب درخت فاصله داشت 

درست به اندازه ی یک بال زدن.

کلمات کبود

تا دست به قلم می شوم

کلمات فرار می کنند 

آخر من شنیده بودم 

واژه ها؛ درد را نمی فهمند.

مد کامل در چهارده دقیقه

مجموعه ی "مد کامل در چهارده دقیقه"


دریای چشمانم این بار

در نبود ماه

به مد کامل رسید.

::

میدرخشد چشمانت

مد میکند عشق

::

ماه لبخند زد

دریا مد کرد

کشتی از گل بلند شد

ناخدا خندید

::

تو بخندی دریا که هیچ

قهوه ی فنجانم هم به مد کامل میرسد

::

ماه دریارا

زمین برگ هارا

کاش نگاهت مرا

::

درخت به برگ هایش تکیه داده است

دریا به ماه

و زمین به تو

::

دستانم به مد کامل رسیدند

برای لمس ماه

::

قربانی

تو می بوسی،

و من قربانی می شوم

             با چشمانی بسته

بدون هیچ فرشته ی نجاتی در آخرین لحظه.

بعد از تو

هنوز هم از خنده هایت

نمک میریزد؛

روی زخم هایم.

گس

 در راه سراب چشمانت بودم

که ناگه؛

 لب هایت مرا کشت.

گرگ ها سیر میشوند

گرگ را به ماه
می دوزد؛
ماه را به کوه
فلوت مرد چوپان
شباهنگام.

بهشت دستهایش بهشت دست هایت مادر

بهشت را در زیر پایش جستجو میکردم
با لبخند دستم را فشرد.

وسوسه شده ام

حتی اگر آدم هم 

به دست حوا وسوسه نمی شد 

فرزندان من حتما به زمین تبعید میشد.

عوضی زاده شدیم

ما همیشه عوضى فهم شدیم 

از همان لحظه ی نخست تولد 

که با گریه تقاضای برگشت کردیم؛

به ما اکسیژن داده شد.

در دامن عشق بزرگ میشود

دلتنگی کودکی ست نامشروع

از مادر عشق 

و عقل...

و من تنها پرنده ی خونین روی زمین افتاده

برق نگاهت
همچو صدای شلیک ؛
که لخت میکند ناگهان،
شاخه های درخت را
از پرندگان خفته.

باد

صدای اذان چشمانت
از آن سوی شهر به گوش میرسد؛
و من ، نمازم را شکسته می خوانم.