عــمــاد نوشتکـ ـهـا

دست نوشته های من

دست نوشته های من

پیام های کوتاه
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۷ , ۱۱:۳۱
    به تو
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۷ , ۱۰:۰۱
    خطوط
  • ۲۵ اسفند ۹۶ , ۱۹:۰۴
    نام
  • ۳۰ تیر ۹۶ , ۰۱:۳۴
    مرا
آخرین مطالب

۱۲ مطلب با موضوع «مجموعه:پاییز سیاه و سفید» ثبت شده است

بخت بلند من

بخت سیاه مرا بست
بخت سیاه مرا باز کرد
شانه زد
بختم را کوتاه کرد.

آقابزرگ م

با رفتنش برد همه ی خاطره های پر سر و صدا ی کودکی ام را
یواشکی انار خوردن ها را
با خود برد همه ی سعدی و حافظ هایش را
افسانه هایش را ;
و دست هایم را
که در آخرین دست دادن محکم دست های چروکش جا گذاشته بودم.

بوسه باران

برف ها هم از جنس من اند

که پس از لمس دست هایت ،

  گُر می گیرند 

      آب می شوند.

                بی درنگ 

باد

صدای اذان چشمانت
از آن سوی شهر به گوش میرسد؛
و من ، نمازم را شکسته می خوانم.

پاک

تو دیگر
پاک نیستی ؛
خیلی وقت ست
که به من آلوده شده ای.

نفس میکشید

نگاهم؛ آخرین نگاه زنده دنیا بود،
که گاهی روی دستانت می نشست ،
 گاهی در عمق چشمانت جاری میشد.
که بعد از تو ،
میخش کردم به دیوار کنار در ورودی؛
درست کنار همان پوست از حیوان بیچاره ای که یادگاری از جوانی پدر است.

طالع ام

ستاره های بخت من هیچ گاه خاموش نمی شوند...
چشمانت را میگویم ؛
که همیشه در جستجوی منند.

ویرانی

زلزله ها همیشه هم ناگهانی نیستند
گاهی؛
آرام میایند زورها و ماه ها طول می کشند و آجر آجر شهر را آوار می کنند ...
روی سرت.

خونین

پاییز لشکریست بی رحم،
 با هجومش ;
گردن میزند برگ هارا
و شبیهخون به غروب ها.

بت بزرگ من

آمدی و همه ی بت های زندگی ام را شکستی؛
حال که می روی...تبر را روی دوش خودت بگذار.

می پوشاند

گونه های خیس
گاه از بوسه
گاه از اشک
و باران که هر دو را میشوید.

اسید

بارانـهای بدون تـو؛
هـمه اسیـدی اند
و در شهر ،بی تو؛
هـمه اسیـد پاش