به خدا سپردم
که به جای من
هرشب تو خواب نگات کنه.
که به جای من
هرشب تو خواب نگات کنه.
به چشمانت بگو که این بار،
بی رحم تر باشند؛
خیلی وقت است بدنم بی حس شده است.
روزگار من سیاه نیست،
فقط کمی،
درگیر موهایت شده.
چشمهایش دریا
آرام ،
بیکران،
بیرحم،
خون ریز.
گندشان بزند این روزها
زیادی خوبند.
و منی که سالهاست در یک پاییز گم شده ا م.
آخر کجایی؟
که دلم هزار راه رفت ،
و تو مقصد هیچ کدام نبودنی!
دنیا ار نمیخواهم
زمانی که جهانم در آغوش تو خلاصه میشود.