در دانشگاه
عـــمــــادکـــ | چهارشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۱، ۰۶:۲۸ ب.ظ |
۰ نظر
امروز که در راه بازگشت به خانم بودم و اندیشه ی وبلاگ جدیدالاحداث در سر داشتم و بر آن بودم که فلک را سخت بشکافم و و تکانی دهم در سلوک بلاگ نویسیم تا باشد که دگر خاک نخورند و شپش در آنها نچسد!
و زانجا بود که مر تصمیم گرفتم وقایع اتفاقیهی دانشگاهم را در این جا واگو کنم و عبری سازم از برای آنهایی که در فکر دانشگاه های دولتی و ملی اند...
#پی نوشت نخست: چنین نوشتنم از آن روی نیست که بر دانش نداشته ام فخری بفروشم اذحار فضله ای کنم! ازاین جهت است که ؟ راستش بنده ی حقیر هم نمیدانم! شاید هم به گفته ی دوستی عدم دلیل برای کاری نشانگره علاقه و هب در آن کارست!
#پی نوشت دومی نیز وجود داشت که در طی اندیشیدن به نخستینش از رشته ی افکار هم چون بند تنبانم پرید!
- ۹۱/۰۷/۲۶