عــمــاد نوشتکـ ـهـا

دست نوشته های من

دست نوشته های من

پیام های کوتاه
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۷ , ۱۱:۳۱
    به تو
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۷ , ۱۰:۰۱
    خطوط
  • ۲۵ اسفند ۹۶ , ۱۹:۰۴
    نام
  • ۳۰ تیر ۹۶ , ۰۱:۳۴
    مرا
آخرین مطالب

انار خوشکیده

باز رفتم خونه ی مامان بزرگم و توی باغچه شون داشتم به 4-5 تا درخت انار شون و یه انار خوشکیده سر یه شاخه نگاه کردم به درخت توت 50 ساله که کج شده و داره میوفته نگاه میکردم 

پام رو که توی باغ چه گذاشتم به اختیار منتظر صدای مامان بزرگم بودم که از تو اتاق زمستونی داد بزنه عماااد نرو تو باغچه گلا رو لگد نکن انار نکنیا هنوز نرسیده دل درد میشی یاد اون روزه که بچه بودم اون روزا که همه تو یه صب خنک تابستونی تو اون خونه باغ بزرگ جم میشدیم همه 7 تا بچه و 17-18 تا نوه

شیرینی و میوه میخوردیم و نهار دستپخت متفاوت مامانبزرگم رو میخوردم و تا عصر همه میرفتیم تو اتاق تابستونی و کنبدی که توش صدای یه پنکه ی قدیمی و بزرگ و قهوه ای میپیچید میخوابیدیم که دایی بزرگیم به یه بطری آب وارد میشد و همه به هر طرفی پناه میگرفتند و ما نوه کوچیکا اولین قربانی آب بازی میشدیم و پس جنگی سخت به اسم آب بازی در میگرف و از آن حتا خود مامانبزرگ و آقا بزرگم در امان نبودند اقا بزرگم که با عصا دنبال همه میدوید و داد و بی داد میکرد که پول آب زیاد میشه و آب نریزید و اینا حالا کو گوش شنوا :))

بعد که آتش بس میرسیدیم همه با لباسای خیس از درخت توت بالا میرفتیم و بزرگتر ها برای ما کوچیکترا از بالا توتهای آبدار و درشت و شیرین میریختن و شب هم کنار منقل دور هم مینشستیم و خاطره و قصه ها و شعرای آقا بزرگم رو گیش میدادیم و با لب خندون به خونه بر میگشتیم تا صب از فکر خوابمون نمی برد!

پی نوشت: خدا اقا بزرگ و مامانبزرگ 90-80 ساله ی منو در پناه خودت نگهدار!

  • ۹۱/۰۹/۲۶
  • عـــمــــادکـــ

نظرات  (۱)

SLM.CHE KHATERATE SHIRINI DARI..KHODA BABABOZORG MAMANBOZORGETO HEFZ KONE

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی