چشمانت؛
اکنون.
چشمانت را باز کن،
همه منتظرند تا
صبح شروع شود.
به چشمانت بگو که این بار،
بی رحم تر باشند؛
خیلی وقت است بدنم بی حس شده است.
روزگار من سیاه نیست،
فقط کمی،
درگیر موهایت شده.
چشمهایش دریا
آرام ،
بیکران،
بیرحم،
خون ریز.
یه پیر مرده فال فروش تو خیابون نزدیکمون هست که انگاری نماینده ی رسمی دفتر طالع بینی حضرت لسان الغیبه و خیلی فالش جواب میده عصن میزنن تو خال :)) منم برای کارای مهم ( که البته اگر منوچهر در دست رسم نباشه) پا میشم و کت و کلاه میکنم و میرم ازش 500 تومن یه فال میخرم و میام.
امروز که داشتم از جلوش رد میشدم 500 دادم و سریع یه نیت کردم و یه پاکت برداشتم که داد زد جوون شده هزار تومن و منم که پول تو جیبم نبود و همراه جمعیت داشتم میرفتم داد زدم دفع ی بعد برات میارم.
ولی هر جور که فکرش رو میکنم با گرون شدن نرخ اس ام اس ( برای وقتایی که فال گرفتنم رو میندازم گردن منوچهر) و گرون شدن فال های این عمو فالیه ( فال فروش ذکر شده) خودم روی پای خودم می ایستم و با تبلتم فال میگیرم.
گندشان بزند این روزها
زیادی خوبند.
انسان های وحشی یکدیگر را می خورند و انسان های متمدن ، یکدیگر را فریب میدهند.
در باب حکمت زندگی
آرتور شوپنهاور