خودتون ببینید چه اوضایی دارم این روزا
امروز تو شرکت نشسته بودم و تو اوج بحث مهم یهو یادم اومد که من چند وقته وبلاگم رو به روز نکردما :))
امروز تو شرکت نشسته بودم و تو اوج بحث مهم یهو یادم اومد که من چند وقته وبلاگم رو به روز نکردما :))
با افتخار عرض میکنم که امسال سال پنجمیه که حتا یک دقیقه هم از سریال های ماه رمضون رو ندیدم.
هنگام گریه زیباتر میشوی
و من
نمیخواهم زیباییت
تر شود.
فکر هایت مغزم را پاره کرده اند و
مشغول شکافتن جمجمه ام هستند.
دیگر هیچ
به دنیا امدم از برای جهانی
که بی من هم به کارش ادامه میدهد و میرود
اما بی من هرگز چنین نمیرود و کار نمیکند...
از اول دبیرستان میشناسمش و اون یه بار که اومدم از خونوادش سوال کنم بحث و عوض کرد و بعد کشوندم کنار و گفت که وقتی بچه بوده مامان و باباش طلاق گرفتن و حتی از باباش ه خاطره هم نداره
تا این که چند روز پیش داشته با یکی از فرنداش که هم فامیلی خودش بوده چت میکرده که با نشونه هایی که دختره میده میفهمه که طرف خواهر ناتنی شه.
و خلاصه میفهمه که باباش همون روزه بعد از طلاقش زن گرفته و از اون زنش دوتا دختر و یه پسر داره که دیشب رفته یکی از خواهراشو دیده.
پینوشت: خوبه که بعد از این همه سال به اعضای خونوادت اضافه بشه (نه ازشون کم)
اومدم برم بخوابم که از پنجره ی اتاقم یه نسیم ملایم که انگار از روی دسر ترکیبی بارون و علف تازه بلند شده بود اومد تو.
وقت خداحافظی
بغضم را نمی ترکانم و چشمانم را خیس نمیکنم
تا آخرین لحظه ای که کنارم هستی
نمیگذارم هیچ چیز مانع سیر دیدنت شود
حتی اشک هایم.
گاو هم که باشی ، در صورتی که در موقعیت مناسب قرار بگیری ، کسانی هـستند که تو را بپرستند!
بـــرتراند راســــــل
دستانم را محکم بگیر
باور کرده ام (اند)
دستانت را.
پس از اعلام ریاست جمهوری محبوبمان به خیابان ریختیم و کلی تخلیه انرژی کردیم تا آخر به زور باتوم نشان دادن مامورین ضد شورش که با خنده ی خودشون هم همراه بود به خانه برگشتیم. :))