عــمــاد نوشتکـ ـهـا

دست نوشته های من

دست نوشته های من

پیام های کوتاه
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۷ , ۱۱:۳۱
    به تو
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۷ , ۱۰:۰۱
    خطوط
  • ۲۵ اسفند ۹۶ , ۱۹:۰۴
    نام
  • ۳۰ تیر ۹۶ , ۰۱:۳۴
    مرا
آخرین مطالب

۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشقانه» ثبت شده است

اسید

بارانـهای بدون تـو؛
هـمه اسیـدی اند
و در شهر ،بی تو؛
هـمه اسیـد پاش

شناسنامه ام

شناسنامه ام پر میشد

اگر همه ی بارهایی که در نگاهت مرده ام را ثبتش میکردند

همانند تولدهایم در گرمای انگشتانت.

تلخ میخورم

در کافه

به قهوه ام خیره نشو

شیرین می شود از نگاهت.

مرگ ماه در چشمانت

چشمانت ماه را گرفت؛

 ماه گرفت.

سیب من

اگر رهایم کنی
   همچون"حوّا" می شوم؛
     پس از رانده شدن از بهشت 

   _که هراسان در جستجوی نه "آدم"ش
                          بلکه سیبی دیگر بود_ .

تنگ ماهی میشکند

می بوسی مرا

میپرد پرنده ای از سینه ام

میشکند تنگی در چشمهایت

ممنوع

حس پشیمانی 

      از خوردن سیبی تلخ 

         و انتظار اخراج از بهشت

او

بعد از تو من هم غیبگو شده ام

تو غایبی 

          و من هنوز

                  از تو میگویم.

برای خودشان بهتر است که ایمان بیاورند

تو صد و بیست و چهار هزار و یکمین پیامبر بودی 

و من معجزه ی لبخندهایت را جادو پنداشم

   و چشمهایت را فریب

که دچار عذاب دوریت شدم.

گاهی...

پدرم سیگار دود نمیکند...

خاطرات سوخته اش را افسوس هایش را در کاغذ سفید بیخیالی میپیچد و با زمان تر میکند و میچسباند

و بهشان فکر میکند و از درون آتش میگیرد و نفس داغش سرخ میکند میسوزاند خاطراتش را

و دود تندش گلوی ما را .



روزش مبارک

تو را

هوهوی باد در پاسخ صدای غرش ابرهایی با چهره سیاه و خشمگین اما چشمانی مهربان و خیس
اینجا بوی باران هم با بوی نان تازه عزیز خانم دوست می شود؛ چه مست میکند مرا دوستیشان.
و من تکیه به چناری خیس از باران دادم که پرنده ای روی شاخه اش انگار از تو میخواند:"کو..؟کو..؟".

روز هایم حتا سیاه شد

بعد از تو تازه فهمیدم

     رنگ شب سیاه نبود

باز شهر غرق در تو

این روز ها

        نمی بارند ابرها

می آیند و غرق بوی باران میکنند و میروند؛ شهر را


و من

      مست لبهایت میمانم.

یلدا شاد باد

هندوانه ی شب یلدای من

همیشه سرخ خواهد بود

با وجود گونه هایت.

ابرها

و تو که رفتی،
جای خالیت را؛
حتا سکوت خیس من هم
پر نکرد

به خیال کوچ

در و دیوار شهر

هنوز با خیال تبعید تو خوشند

دورند از واقعیت اینکه تو ترکشان کردی!

کرمان برف اومد

حتا پاییز هم نتوانست تا آخرین نفس دوام بیارد.
اولین برف در آخرین روز پاییز به شادی.