برای خودشان بهتر است که ایمان بیاورند
عـــمــــادکـــ | پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۲۵ ب.ظ |
۱ نظر
تو صد و بیست و چهار هزار و یکمین پیامبر بودی
و من معجزه ی لبخندهایت را جادو پنداشم
و چشمهایت را فریب
که دچار عذاب دوریت شدم.
تو صد و بیست و چهار هزار و یکمین پیامبر بودی
و من معجزه ی لبخندهایت را جادو پنداشم
و چشمهایت را فریب
که دچار عذاب دوریت شدم.
پاییز من هیچ گاه تمام نمیشود؛
با طعم بوسه هایت.
و منی که سالهاست در یک پاییز گم شده ا م.
پاییز
تابستانی ست که عاشق خورشید شده و
ابرازه عشق را هنوز نیاموخته.
هنگام گریه زیباتر میشوی
و من
نمیخواهم زیباییت
تر شود.
جهانی به سُخره گرفته میشود؛
وقتی که به من لبخند میزنی.
شب به اندازه ی پاییز نگاه تو باقیست
بهارش کن
روز میخواهم.